یکمین سالگرد شهید مدافع حرم احسان فتحی همزمان با روز دانشجو 16 آذرماه 1395
شهید احسان فتحی چم خانی 12 اردیبهشت 1369 در شهرستان بهبهان به دنیا آمد. پدرش شکراله نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. 26 آبان 1392 با عضویت رسمی در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. دانشجوی ترم اول رشته تربیت بدنی بود و همزمان با روز دانشجو؛ 16 آذر 1394 در دفاع از حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در حلب، با آتش «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» شهدِ شیرین شهادت را چشید و میهمان سفره ی اباعبدالله الحسین(صلوات الله علیه) شد.با گروه فرهنگی ارگان معماری همراه باشید.
ایشان دومین و آخرین فرزند پسر خانواده بودند که راه برادر شهید خود را ادامه دادند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
آخرین جمله شهید در جواب خواهرش که با چشمانی اشکبار نگران رفتنش بود:میروم چون اسلام در خطر است.
نحوه شهادت:
از ساعت 9شب آماده عملیات شدیم و حال وهوای احسان با بقیه فرق می کرد وبه او گفتم نور بالا میزنی، ساعت 9:30حرکت کردیم به طرف شهر الزیطان برای فتح این شهر با ماشین مسیر را طی کردیم وبعد 5 کیلومتر را پیاده رفتیم تا رسیدیم به کانال آب اونجا منتظر شروع عملیات شدیم، ساعت 3 شب عملیات با رمز یا زینب شروع شد و شروع به پرتاب کردن گلوله کردیم و آنها متوجه حمله ما شدند و با دوربین هایی که داشتند منطقه مان را شناسایی کردن و تیربارچی شان شروع به تیر انداختن کرد جوری شد که تمامی گردان ها زمین گیر شدند اما گردان حضرت رسول (ص) (تیپ امام حسن مجتبی بهبهان) خودشان را توی کانال آب انداختند و به آن طرف کانال رساندند و وارد شهر شدند و تیربارچی رو خنثی کردن و فرمانده عملیات با بیسیم سراغ گردان را می گیرد ومی گویند که ما از کانل رد شدیم بعد احسان فتحی به همراه یکی از بچه ها به دنبال فرمانده می روند تا با خودشان او را به جایی که قرار گرفته اند بیاورند و به طرف ساختمان های شهر حرکت می کنند ویکی یکی ساختمان هارو فتح می کنند ومی رسند به ساختمان آخر یک داعشی که نارنجک به خود بسته بود زخمی گوشه ای از ساختمان پنهان شده بود و کسی او را ندیده بود یکدفعه صدای تیر می شنوند و تیر به قلب وبعد به شانه احسان فتحی اصابت می کند وقرآنی که در جیبش بوده از وسط سوراخ می شود وبه جلوی چشم بچه ها به همرا شهید چرغندی هنگام اذان صبح به شهادت می رسند وآقای الف قاتل شهید فتحی را سریع با 70 تیر می کشد. وساختمان آخر را هم فتح می کنند وشهر الزیطانی را فتح می کنند و احسان را به عقب می برند و بچه ها برای او مراسم می گیرند وبا او وداع می کنند و یکی از دوستانش قرآن تو جیب شهید را برمی دارد و هنوز آن را دارد.
ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام بارونی. جنگ که شروع شد بارونی به جبهه رفت و سال 61 در عملیات رمضان به شهادت رسید و جنازه اش هم تا 9 سال مفقود بود. نداشتن برادر خیلی برایمان سخت بود و جای خالی اش ما را بسیار آزار می داد. آرزو می کردیم که بعد از بارونی، خداوند به ما پسری عطا کند که دیگر جای خالی او را در زندگی احساس نکنیم و طعم بی برادری را نچشیم؛ تا اینکه خدا احسان را نصیب ما کرد. احسان پنج ماهه بود که جنازه بارونی را هم آوردند. دیگر غم نداشتن برادر عذابمان نمی داد. خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای بارونی، برادر دیگری به ما داد که می توانست جای خالی او را برایمان پر کند.
دو سه سال قبل از اینکه به عضویت سپاه در بیاید، روزی با هم رفتیم گلزار شهدا؛ سر مزار برادر بزرگمان بارونی. با صدای بلند داشتم سر مزارش گریه می کردم. احسان گفت: خواهرم با صدای بلند گریه نکن. افتخار کن که برادرت شهید شده. شهادت لیاقت می خواهد. دعا کن این برادرت هم، مثل آن برادرت شهید شود. گفتم: احسان من نمی توانم. ما چه قدر خدا خدا کردیم که بعد از بارونی خداوند به ما پسری عطا کند و خدا هم تو را نصیب ما کرد. از من چنین انتظاری نداشته باش.((خواهر شهید))
گروه فرهنگی ارگان معماری
آخرین تصویر حضور شهید احسان فتحی در ایران
Warning: Use of undefined constant MOD_AMC_HAS_C - assumed 'MOD_AMC_HAS_C' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/argan/domains/arganmemari.com/public_html/modules/articles/layout_single_left.tpl.php on line 113
MOD_AMC_HAS_C9 نظر دهی
Leave a reply