مدائن (تيسفون):
به گزارش اَرگان معماری: بزرگترين شهر و باشكوهترين
پايتخت ايران ساساني، شهر تيسفون بود، كه اكنون ويرانههاي طاق و رواق و در و
ديوار شكستهاش، در كنار رود دجله، چون آئينه سراپا عبرتي نمودار و گوياي دوران
سرافرازي و فر و شكوه دربار ايران كهن، و پديدار آثار صناديد عجم ميباشد، و با آنكه
جزئي بيش از آن برپا نمانده، از لحاظ بزرگي و شكوه و هنر معماري، هنوز مورد شگفتي
و تحسين جهانيان ميباشد.
اين پايتخت را يونانيان
كتيسفون(169 و در كتب مورخان و گويندگان و نويسندگان بنامهاي تيسفون، مدائن (شهر
شهرها)،مدائن سبعه، ايوان مدائن، طاق مدائن، طاق كسري،ايوان كسري، تخت كسري،
بارگاه خسرو، طاق خسرو و ايوان خسرو ياد گرديده، و بروزگار آباداني يكي از غنيترين
و باحشمتترين دربارهاي شاهي دنياي باستان بوده است، نزديك 700 سال اريكه دو
شاهنشاهي بزرگ اشكاني و ساساني در آنجا قرار گرفته بود.
اين شهر نخست يك اردوگاه سپاه و در
برابر سلوكيه از لحاظ سياسي و برابري با روميها بوجود آمده بود (حدود سال 22 ق. م)
و كم كم پايتخت زمستاني شاهان اشكاني گرديد و سپس اين شهر و سلوكيه و چند شهر ديگر
بهم پيوسته، شهر بزرگي را تشكيل دادند. قسمتي از كاخ خليفه عباسي بغداد با مصالح ويرانههاي
شهر مدائن ساخته شده، و در حقيقت جانشين مدائن گرديد.
سلوكيه در سال 312 ق.م توسط سلوكوس يكم در نزديكي تيسفون ساخته شد(71) و بعدها
با تيسفون يكي شد. اين شهر در كنار رود دجله جائي كه فرات و دجله بيش از هر جاي
ديگر به هم نزديك هستند بنا شده بود،و پايتخت دولت شرقي سلوكي بود.
مصالح اين شهر از بابل آورده شده و قسمتي از ساكنان اين شهر نيز از بابليها
بودند و از سلوكي سوريه اهميت آن بيشتر بود. علت اينكه اين شهر را در برابر بابل
تقويت نمودند تا جانشين بابل گردد،ازين لحاظ بود كه سل.كيها ميدانستند بابل باآن
غرور و پيشينه دو هزار ساله خود ودرك عظمتهاي پادشاهان نيرومند بابل و آشور و
هخامنشي، به تمدن يوناني اهميتي نميدهند.با اَرگان معماری همراه باشید
سلوكيه معظم ترين شهر و برحسب
نوشته سترابون بعد از اسكندريه مصر،مهمترين شهر بوده و در حدود ششصد هزار جمعيت
داشته است و از لحاظ زيبايي و شكوه سرآمد شهرها و از انطاكيه سوريه برتر بوده است.
شهر حصاري آجري كه به خندقي محدود ميشده داشته،آجر اين حصار و آجر كاخها را از
بابل آورده بودند(18) مهرداد اول (171-138 ق، م) شهر سلوكيه را از سلوكيها گرفت .
نخستين پايتخت اشكانيان پس از توسعه نفوذشان شهر هكاتمپيلس يا شهر صددروازه
در نزديكي دامغان كنوني بود،بعد به مناسباتي به
تيسفون نزديك شهر سلوكيه منتقل،و
بر اثر آباداني زياد و توجه دربار اشكاني بدانجا، بر گسترش شهر افزوده شد و با
وجود آنكه شاهان ساساني پارسي و ازين خطه برخاسته بودند و شهرهاي چندي در پارس و
ساير نقاط ايران بنا نهاده، با وجود براين پاسنخت رسمي و تشريفاتي همان مدائن و
تيسفون بود و پيوسته بر اهميت و عظمت اين شهر افزودند.
طاق كسري در سال 19 پادشاهي خسرو انوشيروان حدود سال 550 ميلادي در ميان شهر
روبروي دجله، همانجا كه مانده طاقهاي شكستهآن هماكنون سرپا و از فرسنگها راه
نمايان است، در شهر (اسپانبر) بنا گرديد. ولي دانشمند فقيد پروفسور هرتسفلد و چند
تن خاورشناس ديگر معتقدند كه اين ايوان در زمان شاپور يكم بنا گرديده است. اندازه
كاخ و ساختمانهاي فرعي آن 300*400 متر بوده است.
طاق بزرگ باشكوهترين قسمت كاخ بوده 48 متر بلندي 91 متر درازا و 36 متر پهنا
داشته و در دو سوي آن چهار تالار بزرگ، هر يك با 23 متر درازا و 6 متر پهنا،
بيكديگر مربوط و متصل وبده است. ساختمان از آجر و نماي بيروني آن با مس روكش شده
به برگهاي نازك زر و سيم، مزين بوده در زير طاق بزرگ رواقي باسم آپادانا يا تالار
بار بوده كه 35 متر بلندي و 43 متر درازا و 35 متر پهنا داشته و جايگاه شاهنشاه و
تختگاه بوده است.
طاق هلالي، و از دو سو شش طالقنما در
دو پهلوي آن قرار گرفته، كلفتي ديوارهائي كه طاق بزرگ روي آن استوار بوده است در
پائين 7 متر و جائي كه طاق شروع ميشده چهار متر و در آخرين نقطه هلالي يك متر
كلفتي دارد.
براي نور اين بارگاه يكصد و پنجاه دريچه كه هر دريچه 12 متر تا 15 متر محيط
داشته در اطراف باز كرده بودند و براي هواي مطبوع هم تنبوشههاي سفالين كه در حدود
بيست سانتيمتر كلفتي داشته در آن بكار برده بودند تا هواي كاخ را خنك كنند و پرتوي
ملايم بدرون كاخ بيندازند.
نماي ساختمان را بعضي از يم نوع ساروج يا موزائيك (معرق سنگي) از سنگهاي مرمر
رنگين در پائين، و موزائيك شيشهاي در بالا و برخي ديگر از صفحات مسين سيم و
زراندود دانستهاند. ضمن كاوشهاي هيئتهاي باستانشناسان آلماني در سالهاي 1931 و
1932 در آنجا چن قطعه تزئينات از ساروج و نمونههائي از موزائيك بدست آمده است.
اين كاوشها در دو تپه شرق و شمال
ايوان مدائن بنام امالسعاتير والمعاريذ بعمل آمده، و موزائيكهاي پيدا شده با نقوش
برگ خرما و گل و درخت زندگاني كه طاوس روي آن نشسته و اشكال حيوانات از قبيل خرس و
گراز و پيكرهاي كوچكي از هنرمندان و نوازندگان بدست آمده است.
اين طاق تا سال 1888 ميلادي برپا و در آن سال قسمت شماليش ويران و اكنون نيز
قسمت جنوبي آن در شرف انهدام و از آنهمه تزئينات مانند ساير اثاثيه و اشياء كاخ،
در اثر يغماگري و ناداني تازيان مهاجم، و سپس پشت كردن روزگار، از بين رفته است.
مراسم بار مردم و پذيرائي از نمايندگان بيگانه در همين تالار برگذار ميگرديده،
كف و بدن كاخ با فرشهاي ابريشمي عالي مفروش و هر قسمت كه مفروش نبوده با موزائيكهائي
كه در بالا گفته شد، از نوع پر نقش و نگار آن و تزئينات زرين و سيمين مزين گرديده
بود.
سرير شاهنشاهي در انتهاي تالار و پرده زربفت مجللي در جلوي آن آويخته بود.
دستههاي گوناگون درباريان و صاحبان مناصب بر حسب جاه و منزلت در جاي مقرر
ميايستادند. هنگاميكه تمام صفوف و صنوف در جايگاه خود قرار ميگرفتند، پرده بكناري
كشيده ميشد، و شاهنشاه نمودار ميگرديد.
وي با جامه زردخت زرنگار، روي سرير
پادشاهي بر مسند و بالش زربفتي تكيه داده و تاج بزرگ كياني از زر ناب كه بانواع و
اقسام جواهرات مرصع شده، در بالاي سرش توسط زنجير زرين نازكي آويزان بود.
بطوريكه نوشتهاند در تاج نامبرده
يكصد دانه مرواريد ببزرگي تخم گنجشك و تعداد زيادي دانههاي ياقوت و زمرد نشانده
شده كه در حدود 5/91 كيلو وزن داشته، و چون ميسر نبوده آن را بسر بگذارند، ازين
جهت توسط زنجير نازك و نامحسوسي از سقف آويزان و بدين طريق وي سر شاه قرار ميگرفته
است. اين تاج در غير مواقع رسمي با پارچهاي پوشانده ميشد تا گرد نگيرد.
تئوفيلاكت(19) در وصف مراسم نشستن هرمزد چهارم به تخت سلطنت و طرز تزئينات و
ساير تشريفات چنين نوشته است: «تاج زرين مرصع بجواهر بر سر داشت، پرتو زبرجدهاي آن
كه از مرواريد غلطان محصور بود، چشم را خيره ميكرد، و گوهرهائي كه بر موي او قرار
داشت نور مواج خود را با شعاع حيرتبخش زمردها چنان آميخته بود كه چشم بيننده از
فرط حيرت و شگفتي تقريباً از ديدان عاجز ميماند.
شاهنشاه شلواري زربفت پوشيده بود كه آن را دست گلابتوندوزي كرده بودند و
بهائي گزاف داشت: بطوريكه جامه او تا حدي كه شكوه پادشاهي و ميل خودنمائي اقتضا
ميكرد، داراي بها و جلال بود»
منظره تالار بزرگ بار و سرير پادشاهي و ساير تشريفات بحدي باشكوه و ابهت بوده،
كه بينندگان تازهوارد بطوري در حيرت و شگفتي فرو ميرفتند، كه بياختيار براي
تعظيم و تكريم بزانو درميآمدند، و چه بسا كه از خود بي خود شده و همه چيز را
فراموش ميكردند.
طبري مينويسد كه يوانيه(20) يكي از بزرگان، نامهاي به حضور بهرام پنجم برد.
شكوه و جلال كاخ چنان او را مسحور نموده بود، كه فراموشش شد احترامات لازمه و مقرر
را بجا آورد، چون شاه علت حيرتش را دريافت، او را بخشيد.
يك كاخ ديگر نيز دو كيلومتري شمال تيسفون بنام (كاخ سفيد) بوده است كه از سده
چهارم هجري به بعد بطور كلي ويران و محو ميشود، ولي يعقوبي مورخ سده سوم هجري آن
را ديده و از آن نام ميبرد.
ويراني قسمت مهم بنا را به منصور خليفه دوم عباسي (754-755 م) نسبت ميدهند،
ولي چون خرج خراب كردن بيش از منافعي بود كه ازين كار برده ميشد، از ويران ساختن
بقيه صرف نظر كرد. مصالح كاخ سفيد شاهپور دوم، در بغداد براي (قصر تاج) بكار رفت و
مقداري از سنگهاي مدائن را نيز براي باروري همان كاخ حمل نمود.
در سده چهارم هجري مدائن يك شهر كوچك
و پرجمعيتي بوده است، و مسجد جامعي كه در همان اوائل اسلام نزديك گور سلمان فارسي
ساخته بودند، برجا بوده است.
صاحب مجملالتواريخ و القصص راجع به خراب كردن مدائن توسط منصور چنين مينويسد:
«پس منصور خالد برمك(21) را گفت كوشك اسپيد كه به مدائن است بكنم و آلت و
خشتها اينجا آوردم. خالد گفت مصلحت نباشد، كه آن بناي اكاسره است و فخر آن امروز
شماراست كه هر آن كسي كه بنا بيند داند، كه آن پادشاهي بزرگ كرده است و كساني كه
ايشان را غلبه كرده از ايشان بزرگتر باشند نشايد خراب كردن.
منصور را از آن خوش نيامد و گفت
همواره نصرت گبركان كني و دين پدرانت فراموش نگردد. خالد گفتا اگر ايشان را بد
خواستم، شما را بدتر و خاموش گشت.
منصور بفرمود تا آن كوشك را باز
شكافته و خشت پخته به كشتي همه آوردند و چون حساب كردند، مئونت آن از بر شكافتن و
ببغداد رسيدن هر خشتي،بدرمي سيم برميآيد، و به بغداد از نو بكمتر ازين ميشايست
پختن.
منصور خالد را گفت، چه ميبينيد درين
كار، گفتا چون دست بدان فراز كردي تمام بربايد گرفتن، كه اگر بجاي بگذاري مردمان
گويند بنا كه ايشان بكردند، ديگر ملكان برنتوانستند شكافتن و خراب كردن، چنانك بود
تمام برشكافتند.»(22)
اصطخري در مسالك و ممالك توصيف مدائن را در خود چنين نوشته: «مدائن شهري كوچك
است. قديم سخت عظيم بوده است. از بغداد تا آنجا يك مرحله. و آرامگاه پادشاهان بود
سمت ايوان كسري آنجاست و به سنگ و گچ بنا كردهاند. اكاسره را هيچ بنا عظيمتر از
آن نبوده است . . . . مدائن از شرقي دجله است و گويند كي در مدائن بر دجله پلي
بوده است و ما آنرا اثر نديديم.»(23)
از پادشاهان ايراني بعد از اسلام خاندان آل زيار مصمم بودند كه بغداد را بگيرند
و تیسفون را دوباره پايتخت قرار دهند و خود را شاهنشاه بدانند.
هفت شهري كه مدائن را تشكيل ميداده عبارت بوده است از 1- تيسفون 2-
رومگان(روميه) 3- وه اردشير (بهرسير) 4- ماحوزه (شهري بود مجاور سلوسي، كه مورخين
يهود و سرياني آنجا را بنام ناحيه سلوسي ذكر كردهاند) 5- درزنيدان (پنج كيلومتري
شمال وه اردشير) 6- ولاشاباز (سابات در مغرب وه اردشير) 7- اسپانبر.
پنج شهر ازين هفت شهر تا زمان يعقوبي مورخ قرن سوم هجري داير بوده كه وي از
آنها نام ميبرد: (تيسفون – اسپانبر – روميه – وه اردشير – ولاشاباز.)
رومگان يا روميه - در زمان انوشيروان ساخته شده و اين را مورخين رومي و ارمني
انطاكيه خسرو ناميدهاند. در سال 540 ميلادي كه انوشيروان انطاكيه و شام و سلوكيه
را فتح نمود (كنار نهر الكلب(24) اهالي آنجا را به تيسفون كوچ داد و در يك محله
نوسازي به شكل انطاكيه در شرق دجله برابر سلوكيه مسكن داد. بهمين جهت به نام روميها
(رومگان – روميه) معروف گرديد.
عربها رومقان گفتهاند، و بطوريكه
نوشتهاند تا چند سده پس از اسلام داير و منصور خليفه چندي در آنجا اقامت داشته و
تا زمان يعقوبي نيز بقايائي از شهر بجا بوده است.
وه اردشير (سلوكيه قديم) عبارت از قسمتي از شهر سلوكيه است كه در سال 165
ميلادي بدست آويديوستي كاسيوس ويران شد و در زمان اردشير مجدداً احيا گرديد. اين
شهر بسيار بزرگ و كوچههاي آن سنگفرش و در كنار هر خانه آغولي جهت نگاهداري
چارپايان موجود بود. بازار شهر بزرگ و بازرگانان و سوداگران بسياري از آنجمله
بازرگانان يهودي داشته و در نتيجه شهري ثروتمند و پر جمعيت و مردمش در عيش و عشرت
و تنآسائي بسر ميبردند.
شهر داراي كليساي بزرگي بود كه در
زمان شاپور دوم ويران و از نو بنا گرديده بود. مركز عيسويان و كليساي سنت نركس و
مكتب روحانيون در سده ششم در يك شهر بوده است و در زمان خسرو دوم كليساي ديگر سنت
ماري و سنت سرژ در آنجا بنا شده بود. يهوديان نيز درين شهر زياد بودند، ولي مقر
رئيس آنها رش گالوتا (رأس الجالوت) در شهر ماحوزه (مجاور سلوكيه) بود(35).
اين شهر در تواريخ اسلامي
بهرسير و بهرشير نوشتهاند و بهرشير گفتهاند، زيرا «شير» مخصوص شاه در آنجا بوده
است و معروف است كه هنگام ورود سپاه اسلام به اين شهر كه بنا بروايت صحيحتر سال
پانزدهم هجري و پس از فتح قادسيه بود، آن شير هم باعراب حمله كرد و به دست هاشم
برادرزاده سعدبن ابيوقاص سردار عرب كشته شد.
پس از تسليم اين شهر به سردار
عرب، ايوان مدائن كه سفيد و بلند بود نمودار گرديد. ضراربن الخطاب تكبيري بلند گفت
كه همه سپاهيان با هم تكبير (الله اكبر) گفتند. نگاهبان و فرماندار اين شهر
(ديهگان) شيرزاد(26) يا شير آزاد(27) نوشتهاند.
در دو سوي دجله كاخهاي پادشاهي ساساني ساخته شده و چون رفت و آمد مردم از پل
روي دجله كه در برابر كاخ بود، مزاحم و مانع آسايش شاهنشاه ميشد، در زمان شاپور
بزرگ پل ديگري براي رفت و آمد مردم ساختند كه ازدحام بر روي اين پل كمتر باشد.
3- در شاهنامه فردوسي منعكس
است كه شاپور دوم در سن پنج سالگي دستور ساختن پل ديگر را داده است.
توصيف مشروحي از لحاظ معماري درباره مدائن توسط آندره گدار فرانسوي كه حدود سي
سال مدير كل و مشاور فني باستانشناسي بوده، نوشته شده. خاورشناس نامبرده مينويسد(28).
«ويرانههاي كاخ تيسفون كه
عظيمترين مقر پادشاهان ساساني است، در زميني به مساحت 12 هكتار واقع و شامل بنائي
است كه به نام طاق كسري معروف است و قسمتي از بقاياي ساختمان ديگري واقع در صد
متري شرق آن كه حرم كسري ناميده ميشود و در جنوب و شمال محوطه خرابههائيست كه در
زير گورستان تازهاي پنهان است.
طاق كسري تنها قسمتي از اين
مجموعه ابنيهايست كه بعضي از اجزا آن در سطح زمين باقيمانده و همه بناي بارگاه
شاهنشاهي بوده است. عليرغم رواياتي كه آن را به خسرو اول انوشيروان نسبت ميدهند،
محتمل است كه بناي مزبور بدستور شاپور اول فرزند و جانشين اردشير ساخته شده باشد.
دیدگاه دیگران (بدون دیدگاه)...
Leave a reply