لیبسکیند در ساختار سیرکولاسیون موزه، سه مسیر را طراحی کرده است. این مسیرها از سه مفهموم ویرانی(مرگ)، سرگردانی(تبعید) و وجود ( تداوم) سرچشمه می گیرند که همواره با زندگی یهودیان آلمان پیوند داشته اند. هیچ کدام از دو مسیر اول به فضاهای نمایشگاهی نمی رسند، تنها مسیر سوم یا همان وجود، به گالری ها منتهی می شود.
مسیر ویرانی به برج هولوکاست می رسد: حجمی عظیم، تهی و بتنی که دیواره های آن توسط شکافی در سقف اندکی روشن می شوند. کف این قسمت پوشیده از صورتک های چدنی است که بازدیدکنندگان ناگریز از راه رفتن بر روی آنها هستند و با پا نهادن بر روی آنها صدایی دردناک همچون جیغ انسان به گوششان می رسد.
مسیر سرگردانی شامل فضاهایی است که پنجره های متعددی در آن ها تعبیه شده، این پنجره ها دید به فضای خاصی را ممکن نمی سازند و هدف از طراحی آنها صرفا القای مفهوم سرگردانی است. این مسیر به فضای سبز پروژه منتهی می شود: یعنی همان باغ تبعید. در این فضا 48 ستون بتنی طراحی شده که از راس هر ستون یک درخت زیتون سربرآورده است. در واقع ستون ها حایلی میان درختان و زمین هستند که به مفهوم از ریشه جداماندن- تبعید – اشاره دارد. تنها راه خلاصی از این باغ، بازگشت به درون موزه است و راه خروج دیگری وجود ندارد و به بیان دیگر تبعید همان زندان است.
نكته مهم ديگر در راستاي موفقيت اين موزه در حوزه معماري را مي توان به رابطه بين اثر و تئوري نسبت داد. لازم به ذكر است كه همواره بين اثر هنري و تئوري رابطه اي دو سويه برقرار بوده و هست. همين بس كه بسياري از تفكرات عصر مدرن از آثار هنري بزرگ نشات گرفته اند.
دیدگاه دیگران (بدون دیدگاه)...
Leave a reply