کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

گاهی با خود فکر می‌کنم که اگر همان زمان و در مرتبه دوم که خسرو از من خواستگاری کرد به او پاسخ منفی می‌دادم تا الان همه چیز را فراموش کرده بودم و زندگی خوبی داشتم… نمی‌دانم… اما هرچه که بود من زندگی‌ام را باختم و تباه کردم و مسبب تمام آنها هم خودم بودم…

ادامه مطلب

کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

گاهی با خود فکر می‌کنم که اگر همان زمان و در مرتبه دوم که خسرو از من خواستگاری کرد به او پاسخ منفی می‌دادم تا الان همه چیز را فراموش کرده بودم و زندگی خوبی داشتم… نمی‌دانم… اما هرچه که بود من زندگی‌ام را باختم و تباه کردم و مسبب تمام آنها هم خودم بودم…

ادامه مطلب

کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

م لیسانس و کارشناس کشاورزی… من و برادرم هردو از لحاظ تحصیلی خیلی باهوش بودیم و همیشه مورد تشویق معلم‌های‌مان قرار می‌گرفتیم. برادرم که چند سال از من بزرگ‌تر بود، بلافاصله بعد از دیپلم وارد دانشگاه امیرکبیر شد و بعدتر هم در همان دانشگاه با نازنین آشنا شد و بعد هم ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد.

ادامه مطلب

کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

همه چیز من و خانواده‌ام نابود شده است و دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست… فقط روزی صد بار با خدا حرف می‌زنم و می‌گویم که من تقاص کدام گناهم را دارم می‌دهم که این‌گونه بیگناه در حال نابودی هستم و دل خوش به این ضرب‌المثل که… سر بی‌گناه تا طناب دار میره، ولی بالای دار نمیره

ادامه مطلب

کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

ستی‌ها آخر و عاقبت خوشی ندارند و در پایان چیزی جز ندامت و پشیمانی به همراه نخواهد داشت.

خلاصه یکی، دو ماهی گذشت و توجه بهروز به من روز به روز بیشتر می‌شد و کار به جایی رسید که دیگر کلافه شده بودم، هر روز در دانشگاه منتظر بودم تا او به نزد من بیاید و پیشنهاد دوستی بدهد و من هم با او برخورد بد و سردی کنم… اما این اتفاق تا چهار ماه رو نداد و وضعیت به همان شکل ادامه می‌یافت، تا ای

ادامه مطلب

کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

ستی‌ها آخر و عاقبت خوشی ندارند و در پایان چیزی جز ندامت و پشیمانی به همراه نخواهد داشت.

خلاصه یکی، دو ماهی گذشت و توجه بهروز به من روز به روز بیشتر می‌شد و کار به جایی رسید که دیگر کلافه شده بودم، هر روز در دانشگاه منتظر بودم تا او به نزد من بیاید و پیشنهاد دوستی بدهد و من هم با او برخورد بد و سردی کنم… اما این اتفاق تا چهار ماه رو نداد و وضعیت به همان شکل ادامه می‌یافت، تا ای

ادامه مطلب

کاشی و سرامیک و پرسلان

کاشی و سرامیک و پرسلان

امروز که این خاطره را برای شما خوانندگان تعریف می‌کنم دو سال و نیم از آن روزها می‌گذرد و من و فرخ زندگی خوبی داریم، اما هنوز هم که هنوز است پس از گذشت دو سال و نیم، ماجرای عروسی ما نقل محفل خانواده‌های‌مان است. چون هر کی در آن لحظات مطلبی به یاد دارد.

ادامه مطلب